دلهاي سوخته
نميدانم جهان تار است يامن تار مي بينم
نميدانم كه خواب آلوده يا بيدار مي بينم
نميدانم چرا آزادگان را خوار مي بينم
نميدانم طيببان را چرا بيمار مي بينم
نيم يوسف وليكن گرگ آدمخوار مي بينم
يكي در گوشه ويرانه افتاده به صد خواري
يكي از مال ودارايي زده بر طبل بيعاري
يكي از دست اين بيرحم مردم مي كند زاري
يكي تا مستراح خانه اش را كرده گلكاري
عجب سيري بزير گنبد دوِِار مي بينم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:18 توسط بی پلاک
|
